مدیریت خبر

الهم صلی علی محمد و ال محمد(و عجل فرجهم)

مدیریت خبر

الهم صلی علی محمد و ال محمد(و عجل فرجهم)

ناکثین و قاسطین و مارقین در دل تکنولوژی


 تاریخ  تکرار  می شود و فقط هوشمندان وبا فراست ها  هر زمان است  که  از  حوادث  گذشته درس و عبرت میگیرند   وراه درست را انخاب می کنند  اکنون سوال این است  در جامعه فعلی ما  سر دمداران ناکثین، قاسطین و مارقین  چه کسانی هستند و ما در کدام جبهه قرار داریم آیا با علی زمان هستیم  یا در سنگر  پیمان شکنان , قدرت طلبان . متعصبان کور واقع شدیم و نفرین پیغمبر عزیز را به جان خریدیم  و باید بدانیم  بصیرت داشتن   فقط در شناخت درست و واقعی  حوادث ,در زمان خودش  معنی پیدا می کند  است 

موضوعی که قرار است به آن بپردازم، ناکثین، قاسطین و مارقین در نهج البلاغه است

۱) «ناکث» از ریشه «نکث» است که به معنی نقض و شکستن و دور افکندن بکار می رود. مانند: نکث العهد نبذه. یعنی عهد خود را نکث کرد یعنی شکست و به دور افکند.

۲) «قاسط» از ریشه «قسط» بوده که هم به معنای عدل و هم به معنای عدول و انحراف از عدل (دو معنای متضاد) بکار می رود. در اینجا معنای دوم اراده شده که منظور، عدول از حق است.

۳) «مارق» از ریشه «مروق» است که به معنی خروج و بیرون رفتن تیر از هدف آمده است. مروق از دین خروج از حدود مرزبندی شده دین است.

 

  

بنا بر این واژه های فوق چنین تفسیر می شوند: ناکثین: پیمان شکنان قاسطین: مانعین از حق تعیین شده مارقین: کسانی که در طول راه از هدف جدا شوند و از آن دور افتند.

ناکثین، قاسطین و مارقین را امیر المؤمنین علی (ع) در خطبه «شقشقیه»، در پنج قسمت بطور مفصل بیان فرموده اند. قسمت آخر آن را برادر عزیز و محققمان استاددکتر مصطفوی در کتاب «الکاشف» تنظیم کرده اند. در آنجا ۱۹۰ اسم برای هر سه طائفه بیان شده است.

امام در خطبه مذکور می فرماید: «فلمّا نهضت بالامر»: همین که من بپا خواستم و زمام حکومت را بدست گرفتم، «نکثت طائفهٔ»: گروهی پیمان خویش را شکستند و «مرقت اخری»: و طائفه دیگری که به دین گرویده بودند ولی از کوته فکری و بینش سست و منش نا استوار، به حق پایدار نماندند و برداشتها و سلیقه های خود را بر ضوابط دین تحمیل کردند، و «قسط اخرون»: و دیگرانی هم حق تعیین شده را ادا نکردند و ستم کردند.

در اینجا لازم به تذکر است که دامنه بحث ما وسیعتر از آن است که در این وقت محدود بتوان حق مطلب را در باره ناکثین، قاسطین و مارقین ادا کرد، لذا به بیان خلاصه ای از این بحث می پردازیم.

از ۲۳۹ خطبه و ۷۹ نامه و ۴۸۰ حکمت موجود در نهج البلاغه، بیست خطبه، سه نامه و یک حکمت آن مربوط به ناکثین و سیزده خطبه، هفده نامه (که پانزده نامه آن به معاویه نوشته شده) مربوط به قاسطین و دوازده خطبه و یک حکمت مربوط به مارقین است.

ناکثین، اولین کسانی بودند که باب معارضه را به روی ولی اللَّه و خلیفه حق مسلمین باز کردند، که در رأس آنها زبیر، پسر عمه پیغمبر (ص) و طلحه و همچنین عایشه همسر پیامبر هستند.

نخستین کسی که بعد از قتل عثمان با امیر المؤمنین علیه السلام بیعت کرد، طلحه و بعد از او زبیر بود. ولی چرا همین طلحه و زبیر بیعت خود را نقض کردند در حکمت ۲۰۲، علت این پیمان شکنی چنین بیان می شود: نبایعک علی انّا شرکاؤک فی هذا الامر.

ما دو نفر با تو بیعت می کنیم بشرط این که در امر حکومت با تو شریک باشیم.

در جواب، حضرت چنین می فرماید: لا و لکنّکما شریکان فی القوّهٔ و الاستعانهٔ و عونان علی العجز و الأود.

نه، در حکومت نمی توانید شریک باشید ولی برای وقت و استعانت و جلوگیری از ناتوانی ها از شما کمک می گیرم.

امام سیاست باز نیست، کلام او صریح است، آنچه را که در آخر باید گفت همان روز اول می گوید. طلحه و زبیر متوجه می شوند که علی را نمی شمرد از مسیر منحرف کرد. به مکه می روند و با عایشه ملاقات می کنند عایشه جریان را می پرسد.

جواب می دهند که یک عده سرگردان که قدرت دفاع از خود را ندارند، اطراف علی را گرفته اند و ما هم برای تنظیم کار نزد تو آمده ایم.

باید سؤال کرد که آیا مالک اشتر در حیرت است آیا عمار یاسر سرگردان است چرا به این سرعت همه چیز را عوض می کنید مگر دنیا و زینتها و زیورهایش باید این اندازه مؤثر باشد که اعماق جان و کانون بینش و فطرت شما را پایمال کند احتمال نمی دادید بعدا در صفحه روزگار صدای شما را از گوشه مکه بشنوند و به قضاوت بنشینند الحق کسانی که به علی بدبین بودند و خیانت کردند شما بودید.

علی (ع) در بصره در اولین ملاقاتش با طلحه می فرماید: خون شما بر من حرام است. براستی تو چه کردی و چه دیدی از من خون من بر شما حرام است. مگر با هم برادر نبودیم چرا عثمان را کشتید چرا مردم را به قتل عثمان تحریک کردید نه عمار و نه مالک، هیچکدام مقصر نیستند، بلکه این شما بودید که عثمان را به این وادی انداختید و ابرار هم مجبور شدند قیام کنند.

تو زبیر، و تو طلحه این شما بودید که ابرار را وادار به دفاع از حق کردید تا بپاخاستند و شد آنچه شد. ولی ای طلحه به تو می گویم مانند آن پیر زن احمق مباش که ریسمانی تافته و دوباره آن را وا می تابد. بدان که سرانجام روز حقی در کار است.

حضرت امیر (ع) علت رفتن طلحه و زبیر را به مکه می داند. لذا می فرماید: رفتن طلحه به مکه برای جوسازی است، زیرا او می داند که اگر روزی محاکمه قاتلین عثمان شروع شود، اول شخصی که باید دستگیر شود، خود طلحه است. او بیشتر از همه نسبت به خون عثمان حریص بود. لذا جوسازی می کند تا شاید مسأله شناخته شدن قاتل لوث شود ناکثین را بشناسید. با سابقه جوسازی آشنا شوید. واقف شوید به آنهائی که جو را تیره و آب را گل آلود می کنند تا حق پوشی و حق کشی شود و به مراد خویش برسند، که نرسیدند و نمی رسند.

.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.