سعید کنگرانی در آخرین گفتگوی مطبوعاتی خود چه گفت؟ / روایتی از تئاتر آخرروزگار سعید کنگرانی و هنر ایران با نمایش «نیرنگ اورنگ» به پایان رسید و او بیست و سوم شهریورماه به خاطرهها پیوست.۲۴ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۰:۰۵ فرهنگی تلویزیون ،
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نمایش «نیرنگ اورنگ» در سالن سنگلج چند هفتهای روی صحنه بود و نزدیک به شهادت امام صادق(ع)، یک روز به تماشایش نشستم. تا به حال از نزدیک سعید کنگرانی را ندیده بودم و آن روز شاید عده کثیری از حاضرین در نمایش به خاطر این بازیگر قدیمی
سینما آمده بودند تا حضور دوبارهاش در هنر این مرز و بوم را به نظاره بنشینند. البته پیش از این بر روی پرده نقرهای «ازدواج به سبک ایرانی» را بازی کرده بود... پس از پایان نمایش به سراغش رفتم تا او را به یک گپ و گفت دعوت کنم. سعید کنگرانی با نهایت تواضع و فروتنی برخورد کرد و ترجیح داد لحظاتی در پشت صحنه نمایش با او همکلام شوم. به توسعه فرهنگ و هنر ایران اشاره کرد و به خبرنگار فرهنگی تسنیم گفت: روزگار امروز فرهنگ و ایران با گذشته بسیار فرق کرده و همواره در مقایسه با بازار فرهنگ و هنر جهانی هر روز یک گام به جلو حرکت میکنیم اما چقدر خوب میشد به پیشکسوتانمان که حقی بر گردنمان دارند بیشتر کار بدهیم تا خانهنشینی اذیتشان نکند. حداقل میتوانند با تجربیات و علم نافذی که دارند فضائل زیادی بر فرهنگ و هنر امروز بیفزایند.
قرار بود که به زودی در چند پروژه سینمایی و نمایش خانگی حضور پیدا کند و حتی بسیار دوست دوباره روی صحنه حاضر شود اما اجل مهلتش نداد و ظهر روز جمعه بیست و سوم شهریورماه به خاطرهها پیوست. چرا که سعید کنگرانی ظهر امروز در سن 64 سالگی ظهر به دلیل ایست قلبی در بیمارستان فیروزگر از دنیا رفت. بخشی از گپ و گفت سعید کنگرانی را با نشریه عصراندیشه بخوانید که سال 94 برای اولین بار صحبتهای این بازیگر قدیمی سینما منتشر شد:
*سینمای ایران در آستانه دهه 1340 دارای ساختار و مناسبات خاصی است. از یک طرف دربار بهعنوان متولی دولتی سینمای ایران وارد عرصه شد. شاخصهای آن هم فیلمهایی مانند «گنج قارون»، «مو سرخه» و یا فیلمهای موسوم به موج نو مثل «قیصر» است. میخواهیم بدانیم در دهه 1340در ساختار سینمای ایران چه عواملی دست به دست هم میدادند تا یک فیلم ساخته شود؟ پشت مضمون فاسدی که در فیلمها تزریق میشد، چه فکر و ایدهای قرار داشت؟ آیا کارگزاران آن سینما خودشان این دید را داشتند، یا این نگاه از جای دیگری به آنها تزریق میشد؟
وقتی سیستمی میخواهد فسادی را طبق دستور یا دکترینی وارد فرهنگ سرزمینش کند، سینمای آن هم فیلم چشمه «آربی آوانسیان» میشود که در آن یک بازیگر زن را عریان میکند؛ کاری که در سینمای ما سابقه نداشت و برایش خیلی زود بود. تمام فیلمهایی که خانم «شهناز تهرانی» یا خانم مرجان، همسر آقای «علی محمدی» از گویندگان درجه یک رادیو بازی میکردند، از این جنس بود. دقیقاً دستهایی در کار بود که مثلاً دخترهای فراری را که قبلاً وارد سیستم روسپیگری میشدند، وارد سینما کنند. یکی دو تا هم نبودند. کمپانیهای موسیقی، استودیوهای مختلف با هم grant میگذاشتند و دستور از بالا میرسید. مثلاً آقای هویدا وقتی به سندیکای بازیگران یا تهیهکنندگان میرفت، اینها برای اظهار غلامی و نوکری شاه، نقششان را زمین میزدند، چون میدانستند امریهای آمده که این دکترین باید اجرا شود و اگر نکنند...
*خیلیها میگویند این حرفها توهم و شعار است و مخاطب نمیپذیرد. شما سندتان کجاست؟
یکی از سندها خود منم.
*میخواهیم بدانیم روندی که با هویت ایرانی سر ستیز دارد و میخواهد تمام مبانی اعتقادی خانوادههای ایرانی را نشانه بگیرد، چگونه در سینمای عصر پهلوی پدید آمد و اتفاق افتاد؟ این روند در دهه 1340و زمانیکه شما شروع به کار کردید با چه فیلمهایی شروع شد و توسط کدام جریان سینمایی ادامه یافت؟
یک سرمایهدار صاحب مرغداریهای عظیم، کسی مثل «هژبر یزدانی» که فقط در کار تجارت و تولید نبود، بلکه پس پرده با سه نفر دیگر، مثلاً خرم -صاحب پارک خرم - در استودیویی سرمایهگذاری میکردند و همان زنانی را که اشاره کردم، در سراسر ایران نشان میکردند، به خیابان ارباب جمشید میآوردند و فلان تهیهکننده از فقر و ضعف مالی آن دختر خانم استفاده میکرد. همانجا از پدر بدبختش دستخط میگرفتند که دخترش باکره نیست تا بعد از عقد قرارداد با او هر بلایی که سرش میآید، پدر حق اعتراض نداشته باشد. فیلم «رضاموتوری» در آریانا فیلم آقای شباویز تهیه شد. من خودم در آنجا شاهد بودم که یک پدر بسیار فقیر، دخترش را که شاید بیش از 15،16 سال نداشت و باکره بود، آورد. قرار گذاشتند دختر نقشی را بازی کند و تبدیل به ستاره شود. کل پولی که آقای شباویز بابت قرارداد و دستخطی که از پدر دختر گرفت مبنahmad H:
ی بر اینکه باکره نیست، هفت هزار تومان بود. این نمونه ایست که من خودم دیدم.
*چه سالی؟
1348، 1349.
*چه کسی و چه فیلمی؟
فیلمی بود که نقش اول آن را آقای [...] بازی میکرد و این دختر خانم هم [...] بود که اکنون خواننده است.
*یعنی دختری را که به سن قانونی هم نرسیده بود، به این شکل از پدرش میخریدند؟
بله، سلسله مراتبی که امثال این خانم را کشف میکرد، در جامعه هنری ما توسط -با عرض معذرت- یک «پا انداز» انجام میشد. این یک شغل بود و طرف فکر نمیکرد که دارد کار بدی میکند. وقتی سینما نیاز به سیاهی لشکر داشت دو نفر بودند به نام خانم بهرامی و آقای حسن دکتر. هر تیپ دختری را که میخواستید اینها برایتان پیدا میکردند. امروز هم در سینما چنین آدمهایی را داریم که اظهر من الشمس هستند و همه ملت هم میدانند. مثلا ً تهیهکننده میگفت یک دختر باکره 14 ساله میخواهم یا مثلاً یک دبیرستانی میخواهم که 20 ساله نشان بدهد، چون قصه فیلم طوری است که Bad man فیلم بکارت او را برمیدارد. مثل فیلم قیصر که جلال به آن دختر تجاوز کرد. در فیلم اصلی کاملاً آن دختر را که سنی هم نداشت برهنه کردند، ولی در نسخه بعد از انقلاب جمع و جورش کردند. کسانی بودند که گنده لات رسمی بودند. الان هم هستند. لاتهایی بودند که از کابارهها محافظت میکردند. لاتهایی هم بودند که بادیگارد مادر شاه بودند.
*و کاملاً مشخص بودند؟ یعنی همه اینها را به این کار و این وضعیت میشناختند؟
بله، هیکلهای درشت و دستهای بزرگی داشتند. سواد هم که نداشتند و آنها را از جاهایی مثل بیغولههای ته سرآسیاب دولاب میآوردند. اینها جا و مکان نداشتند و شبها در حمام میخوابیدند.
البته در تاریخ سینما و تواریخ مختلف آمده که «فرخ غفاری» برای جشن هنر شیراز یک عده بازیگر را از «شهر نو» انتخاب کرد و به تئاتر آورد. اینها در جشن هنر هم بازی کردند و بعد گروهی را تشکیل دادند که در کتاب «شوالیههای ناتوی فرهنگی» شرح آن را نوشتهام. خانم خجستهکیا، مادر «رامین جهانبگلو»، همسر «امیرحسین جهانبگلو» همراه فرخ غفاری به شهر نو میرفت و آنها را انتخاب میکرد.
بله؛ اینها ابداً دروغ و شعار و توهم نیست.
*نمونههای دیگرش چه بود؟
دخترها را «ستارهدار» میکردند و بعد برای شیوخ عرب صادر میشدند. ما درباره دورهای حرف میزنیم که دکترین رژیم شاهنشاهی تلاش میکرد چهار نعل خودش را به الگوی آمریکا برساند. البته یک بخش عظیم سیستم هم به فرانسه نظر داشت که در همین سینما سهم دارد.
*موج نو که اساساً کپیبرداری از سینمای فرانسه است.
بله، تروفو، مجله کایهدوسینما و....
*«فریدون هویدا»، برادر «امیرعباس هویدا» همانموقع در کایهدوسینما مقاله مینوشت و همان گرایش را هم به ایران آورد. خود هویدا هم داعیه روشنفکری از جنس فرانسوی داشت.
این مال موقعی است که پدرش را فراماسونری از لبنان به فرانسه برد. پس دکترینی، این الگو و نحله را به سینما آورد.
*گوگوش همبازی شما بود. او چگونه به سینما آمد و روایت درست آن چیست؟
«گوگوش» هم از طریق همین مناسبات به سینما آمد که نوشآفرین آمد. دورانی که من با ایشان آشنا شدم، شرکت فیتسی که مخفف انگلیسی «شرکت صنایع گسترش سینمای ایران» است، تاسیس شده بود و خانم گوگوش با آن قرارداد داشت.
*همسر اشرف مدیرش بود؟
بله، دکتر بوشهری و چند نفر دیگر. مثلاً وقتی میخواستند برای یک مهمانی دربار از آنجا خانم خارجی بیاورند، «خانه فرهنگ ایران» در پاریس وارد عمل میشد. از لحظهای که این یاسا از دهان شاه صادر میشد ـ البته این کارها را علم برای شاه انجام میداد ـ تا به مرحله اجرا برسد، دو سه خانواده که کارشان این بود در گیر کار میشدند. ماموریت اینها بلند کردن دختر و پسر برای دربار بود. هر قدر هم که دختر و پسر محجوبتر و خجالتیتر بودند، خوراک اینها بود. برای چنین پسر یا دختری ضیافتهای آنچنانی دربار مثل یک رویا بود. قرار بود با این پسر چه کنند؟ پنج تا خانم سناتور یا خانم وکلای مجلس با این پسر دوست میشدند و سر این قضیه بین زنها دعوا راه میافتاد.
*واقعاً اینطور بود؟
%